استعمارشناسی | دردهای جامعه مسلمین
اشاره: استاد قاسم تبریزی، مدرس تاریخ و پژوهشگر عرصه جریان شناسی در بخش دوم گفت وگوی اختصاصی خود با خبرگزاری رسا ادامه تاریخچه استعمار را تشریح و تبیین کرد که مشروح سخنان این استاد تاریخ تقدیم خوانندگان محترم رسا می شود.
گفتنی است، علاقهمندان جهت مطالعه بخش اول این گفتو گو که چندی پیش در خبرگزاری رسا منتشر شد، میتوانند به این خبر «شناخت ایران معاصر در گرو شناخت استعمار» مراجعه کنند.
ارمغان استعمار انگلیس برای ایران
استعمار در هر کشور، به روشی [در راستای اهداف استعماریش تأمین منافعش آن کشور را عقبمانده میکرد]؛ شما دوره صفویه را ببینید که قدرت سیاسی، اقتدار ملی، تولید اقتصادی و سطح علمی در ایران چگونه بوده است. امام(ره) میفرماید که در اصفهان ما بیست هزار عالم داشتیم؛ اما یکمرتبه چطور مملکت بیسواد میشود؟ چگونه مردم فقیر میشوند؟ چگونه بهداشت و... از بین میرود؟ برای اینکه بدانیم چه بودیم و چه شدیم و این تغییر با چه دستی بوده است، باید عمیق نگاه کرد. بنابراین باید استعمار را کاملا بشناسیم.
گزارش آقااحمد کرمانشاهی از استعمارگریِ انگلیس در هندوستان
آقااحمد بهبهانی(کرمانشاهی)، یکی از علمای بزرگ ما در دوره فتحعلیشاه است. ایشان از نوادگان مرحوم استاد کل وحید بهبهانی است که مرجع و عالم بزرگ آن دوران بود و علیه اخباریگری فعالیت میکرد. آقا احمد کرمانشاهی در سال 1220ق، به هندوستان سفر میکند و پنج سال در آنجا میماند. برای اینکه از گزند انگلیسها محفوظ بماند، در بعضی شهرها به صورت گمنام اوضاع مسلمانها را رصد میکند. وی 217 سال قبل، جنایتهای انگلیسها علیه مسلمانها را که از صدسال قبل به هندوستان آمده بودند را، بررسی میکند.
آقا احمد کرمانشاهی تألیفات زیادی دارد. کتابی دارد به نام «مرآتالاحوال جهاننما»، که سفرنامه مفصل مؤلف است. در این کتاب دوران استعمار را مطرح میکند که چگونه فرنگیها (بیشتر کلمه فرنگیها را به کار میبرد) بر جان و مال و ثروت سرشار این قاره مسلط شدند و مسلمانها چگونه زیر قدرت شرکت کمپانی هند شرقی وضعیت بسیار بدی پیدا کردند؛ حتی دو حاکم شیعه، یعنی تیپوسلطان و شجاعالدوله را از بین میبرند.
کتاب «مرآتالاحوال جهاننما» در دو جلد با مقدمه، تصحیح و حواشی حجتالاسلام حاج شیخ علی دوانی، نشر مرکز فرهنگی قبله(تهران)، سال 1372 و در 553 صفحه چاپ شده است.
مناسب است قسمت سفرنامه مصر این کتاب، با مقدمه و حواشی، به صورت مستقل چاپ شود. یکسری مسائل اعتقادی دارد، ولی عمده کتاب، سفرنامه است. او اشاره میکند که در نجف تحصیل میکند، بعد میآید ایران و دوباره به نجف برمیگردد و نهایتا از طریق مسقط به طرف هندوستان میرود.
در آنجا شاهد حرکت دراویش یا معصومعلیشاه دکنی هندی بود؛ مرشد فعالی که عدهای را دور خودش جمع کرد و در ایران هم عدهای طرفدار داشت. او وابسته کمپانی هند شرقی است. آقااحمد کرمانشاهی، سیساله است که به صورت گمنام به شهرهای تپولی، پونه، تلیجاپور، حیدرآباد دکن، کلکته بنگاله، بنارس و فیضآباد و به دیگر شهرها میرود. در بعضی شهرها، با نوادههای علامه مجلسی که آنجا بودند، آشنا میشود و اقوامش را پیدا میکند؛ چون خود آقااحمد از طرف مادری از نوادگان علامه مجلسی است.
بعضی از علما که او را میشناسند، خیلی او را احترام میکنند؛ حتی مدتی در یکی از شهرها امام جماعت میشود و در فیضآباد مدتی تدریس میکند. او به هر شهری هم که میرود، یک رساله در مسائل اعتقادی مینویسد. گاهی در بین شیعیان بدعتها را میبینید و مطالبی درباره آن مینویسد. مینویسد که این جماعات انگلیسیها دشمنان اسلامند و در هند علیه اسلام توطئه میکنند. او اشاره میکند حتی زمانی که ناپلئون به مصر حمله کرد، انگلیسها قصد داشتند به مصر بروند، ولی متوجه میشوند در چنین موقعیتی، هندوستان را نگه دارند بهتر است.
هشدار آقااحمد کرمانشاهی به نفوذ استعمار در ایران
آقااحمد کرمانشاهی در این دوران (زمان فتحعلیشاه) دو نامه به رجال سیاسی ایران مینویسد. این دو نامه در کتاب «مرآتالاحوال جهاننما» نیامده است. آقای محمدحسن رجبی در جلد اول کتاب «مجموعه نامهها و رسائل علمای شیعه» این دو نامه را آورده است.
زمانی که سرجان ملکم میخواهد بیاید ایران، (که این آمدن سرجان ملکم به ایران هم خودش یک مسئله مهمی است) آقااحمد خطاب به دولتمردان ایران مینویسد که مواظب این فرنگیها باشید. اینها در اینجا [افغانستان] علیه اسلام و مسلمین و شیعیان جنایت زیادی کردند. اینها آدمهای حیلهگر و مزور و خطرناک هستند.
تا اینها در ایران نفوذ پیدا نکردند، شما مراقب اینها باشید. در واقع اولین متنی است که [نفوذ استعمار در ایران را هشدار میدهد]. با توجه به زندگی آقااحمد کرمانشاهی، این نامه را میشود به عنوان یک متن اولیه نگاه کرد که میتواند مؤثر و سازنده باشد.
پانصد فیل و شتر بهای استعمارگری انگلیس در ایران
سرجان ملکم، برای فتحعلیشاه پانصد فیل و شتر هدیه میآورد. آن احمق نمیفهمد. پادشاه مملکت است و فکر میکند آن پانصد فیل و شتر چه هست، و شیفته و شیدای سرجان ملکم میشود. سفیر تعیین میکند و به او در ایران اختیاراتی میدهد. از آن موقع ما در ایران رسما حرکت استعماری داریم.
سید جمالالدین اسدآبادی، سلسلهجنبان نهضتهای اسلامی
بعد از آقااحمد کرمانشاهی، ما در ایران 17 نهضت داریم که میتوانیم از آن به نهضتهای ضد استعمار نام ببریم. این تازه نهضتهای سیاسی ما علیه استعمار است. استعمار و استبداد نیز داریم که گاهی این دو با هم پیوند میخورند. ما مراجع و علما و مجتهدین برجستهای داریم که در برابر استعمار و استبداد ایستادهاند.
اولین آن، حرکت سید جمالالدین اسدآبادی است. در حقیقت میشود سید جمالالدین اسدآبادی را سلسلهجنبان نهضتهای اسلامی و بیداری اسلامی معرفی کرد. او اهل اسدآباد همدان، فرزند سید صفدر و متولد سال 1254ق میباشد؛ اگر چه افغانیها سید جمالالدین را از خودشان میدانند و معتقدند او اهل اسعدآباد افغانستان است؛ خصوصا که سیدجمال 13 سال در افغانستان بوده است و در آنجا مردم را هدایت و علیه انگلیس فعالیت میکرد. او در حکومت جایگاه والایی داشت.
با توجه به اختلافات شیعه و سنی و اوضاع آن دوران، یکی از خصوصیات سیدجمال، پنهان کردن هویت ملیش بود. آقای خسروشاهی در کتاب سیدجمال الدین حسینی، چاپ 1338، 36 اسم مستعار را برای سیدجمال میشمارد.
سیدجمال ابتدا در همدان، مدتی در قزوین، و مدت کوتاهی در تهران تحصیل کرد، ولی عمده تحصیلاتش را در نجف اشرف گذراند و از شاگردان شیخ مرتضی انصاری و ملاحسینقلی همدانی بود. شیخ انصاری از فقهای برجسته جهان تشیع –بهخصوص بعد از وحید بهبهانی که با اخباریگری مبارزه کرد- است.
ملاحسینقلی همدانی نیز از عرفای کمنظیر است که شاگردان بزرگی در مکتبش رشد یافتهاند؛ مانند سیدعبدالحسین لاری، میرزاجوادآقای ملکی تبریزی، میرزا محمدعلی شاهآبادی، سید شرفالدین جبلعاملی، سید محسن امین لبنانی و شخصیتهای برجستة دیگر.
سیدجمال از نظر علمی و معنوی یک چهره برجسته است، اما میزان تحصیلاتش را نمیدانیم. وی در همان زمان با مرحوم میرزا محمدحسین نائینی، صاحب تنبیه الامه مرتبط بوده است. او احساس میکند به جای درس خواندن باید به مبارزه علیه استعمار و استبداد بپردازد؛ لذا تکلیف و وظیفه خودش را این قرار میدهد.
ویژگیهای سیدجمال
سیدجمال ویژگیهای داشته است که در واقع شخصیتهای مهم تاریخی، این ویژگیها را دارند. او یک روحانی است که به فرهنگ اسلامی آشنا است و تحت تأثیر شدید و عمیق قرآن، سنت و سیره اهلبیت علیهمالسلام است. اطلاعش نسبت به فرهنگ غرب بسیار زیاد است؛ تا حدی که با ارنست رنان مناظره میکند. او علیه اسلام مینویسد که اسلام ضد فلسفه و ضد علم است.
سیدجمال در جواب او رساله «علم در اسلام» و «قضا و قدر» را مینویسد. او غرب را میشناسد و با آن مبارزه میکند. سیدجمال با زوایای آشکار و پنهان استعمار و حرکت غرب –بهخصوص انگلیس- در جهان اسلام آشناست.
او از کشورهای اسلامی، اوضاع جهان اسلام و مشکلات آن آگاه است و آن را در سه محور مطرح میکند؛ «نفوذ و سلطه استعمار»، «حاکمیت استبداد» و «ناآگاهی مسلمانها». با زمان و مقتضیات دوران آشنا بود. به جریانهایی مثل ناسیونالیسم و ماتریالیسم که در غرب شروع و به جهان اسلام وارد شد، آگاه بود؛ بهخصوص مسئله ملیگرایی و ناسیونالیسم را، دشمن اسلام و معارض با مبانی اعتقادی اسلام میدانست. به زبانهای انگلیسی، فرانسه و تا حدودی روسی و عربی مسلط بود و ترکی استانبولی را بهخوبی صحبت میکرد.
جهان اسلام را خوب میشناخت و نیازهای آن را با توجه به اقوام و ملل مختلف درک میکرد. مشکلات هند، ایران، افغانستان و جایجای جهان اسلام را میدانست؛ همچنین مشکلاتی که امپراتوری عثمانی با آن مواجه بود. نهایت اینکه اطلاعات او در مورد اوضاع سیاسی، اقتصادی و جغرافیایی جهان اسلام وسیع بود؛ لذا به تعبیر شهید آیت الله مرتضی مطهری، نهضت سیدجمال، هم فکری بود و هم اجتماعی؛ یعنی تنها یک مصلح یا یک عالم مبارز نبود؛ یک متفکر و اندیشمندی بود که در حرکت خودش نظریهپردازی میکرد. هدف او ایجاد یک نهضت و رستاخیز و بیداری در جهان اسلام بر اساس مبانی اسلامی بود.
نقش سیدجمالالدین در نهضت تنباکو
برجستهترین نقش سیدجمال در مورد ایران را، میتوانیم در نهضت تنباکو ببینیم؛ نامهای به میرزای شیرازی مینویسد که: «تو جانشین امام زمان هستی و مردم به شما دل بستهاند و شما را رهبر خودشان میدانند. این مستبد سفاک – منظورش ناصرالدینشاه است چه ظلم و ستم میکند؛ علما را تبعید کرده و مردم را به فقر و بیچارگی کشانده است. تا این دیو استبداد از بین نرود، جامعه روح آزادی نمیبیند».
سیدجمال نامه را به مرحوم آیتالله فال اسیری میدهد و از طریق مرحوم آقا میرزا محمدحسین نائینی که آن موقع در بیت مرحوم میرزای شیرازی بود، به دست میرزا میرساند. نامه سیدجمال، یک شمای کلی است از اوضاع ایران و شاه و جایگاه روحانیت؛ لذا در این نامه به دردها و مشکلات هم میپردازد.
دردهای جهان اسلام از نگاه سیدجمالالدین
«استبداد حکام» و «جهالت، بیخبری، ناآگاهی و بیاطلاعی مسلمانها از اوضاع روزگار خودشان» دردهایی بود که سیدجمال بیشتر به آن اشاره میکرد. نفوذ عقاید خرافی در اندیشه مسلمانان را مطرح میکرد. از نظر او مشکل جهان اسلام در درجه اول، استبداد و استعمار بود. اوضاع ناهنجار و عقب ماندن مسلمین از کاروان علم و تمدن دنیا توسط استعمار و استبداد را مطرح میکرد.
فاصله مسلمانها از تعالیم و مبانی اسلامی را گوشزد میکرد و علل پدیده استبداد و استعمار را برمیشمرد. او درباره نفوذ استعمار غربی صحبت میکرد که تاروپود حکومت و فرهنگ جامعه را فراگرفته بود و دولتمردان و سلطنهالدولهها برای تقرب به غربیها از هم سبقت میگرفتند.
راهکارهای سیدجمال در قبال دردهای جامعه مسلمین
۱ـ بازگشت به دین اسلام
سیدجمال مبارزه با خودکامگی و استبداد پادشاهان و حکام را ضروری میدانست. معتقد بود که برای نجات از عقبماندگی علمی و اقتصادی باید به علوم و فنون جدید مجهز شد و در نهایت باید به مبانی و معارف اسلام بازگشت. در این مسیر ایمان و اعتماد به مکتب را لازم میدانست.
معتقد بود اگر جامعه ما به دین، مکتب و تعالیم خود ایمان و اعتقاد داشته باشد، به پیروزی میرسد؛ همانگونه که مسلمین صدر اسلام توانستند. همچنین اگر به علم، عقل، برهان و استدلال که در تعالیم اسلام به آن تأکید شده است، توجه شود، خرافات در میان مسلمانان از بین میرود.
مبارزه با تأکید بر دین عین سیاست
بر اصل دین و سیاست تکیه داشت؛ چون درست در این زمان فراماسونها و عوامل استعمار بحث جدایی دین از سیاست را مطرح میکردند؛ حتی جریانهایی مثل بابیها در ایران، سیداحمدخان هندی و اسماعیلیه آقاخانیه در هندوستان، مدافع انفکاک دیانت از سیاست بودند.
امام(ره) نیز میفرمایند که شعار «جدایی دین از سیاست» یک طرح استعماری بود. سیدجمال میگوید راهحل جامعه اسلامی این است که با تکیه بر اصل دین و سیاست با استعمار مبارزه کند و نگذارد طرح جدایی دین از سیاست در جامعه سرایت کند.
مبارزه علیه استعمار
سید جمال به مبارزه با استعمار خارجی در شکلهای مختلف که تاروپود مملکت را فراگرفته بود، تأکید داشت. سیدجمال در افغانستان نیز علیه استعمار و استثمار مبارزه میکند و در مقاومت مردم افغانستان علیه انگلیس نقش مؤثری دارد.
طرح اتحاد اسلام
مسئله بعدی «طرح اتحاد اسلام» است. سیدجمال در برابر تفرقه و اختلاف، که توسط استعمار و استبداد و جهالت مسلمین در جامعه پدید آمده بود، طرح اتحاد اسلام را مطرح میکند؛ که مسلمین اگر با هم متحد شوند، میتوانند در برابر قدرت غرب بایستند. شاید یکی از عواملی که او از امپراتوری عثمانی حمایت میکند، این بود که آن را نماد قدرت جهان اسلام میدانست. باز احتمال است -چون سند نداریم به صورت احتمال مطرح میکنیم-؛ احتمالا طرح مسئله بازگشت به خلافت اسلامی که در هندوستان مطرح میشود، همین قضیه باشد.
سیدجمال در دورانی که در اسلامبول بود، در عین محدودیتی که سلطان عبدالحمید برایش به وجود آورده بود، طرح هیئت اتحاد اسلام را مطرح میکند. این طرح مورد استقبال جهان اسلام خصوصا ایران قرار گرفت که امثال شهید آیتالله سید حسن مدرس، میرزا کوچکخان جنگلی و... حتی تا سال 1304ش راهحل جهان اسلام را طرح هیئت اتحاد اسلام میدانستند. اتفاقا علامه محمد اقبال لاهوری میگوید من رفتم ایتالیا یک خبرنگار ایتالیایی به من گفت این هیئت اتحاد اسلام چیست که شما مطرح میکنید؟
گفتم از نظر شما غربیها یک حرکت ارتجاعی و بازگشت به قرون وسطی است و از نظر سید جمالالدین اسدآبادی وحدت جهان اسلام است در برابر دشمنان اسلام. از نظر من به عنوان یک متفکر اسلامی اوج قدرت علمی و معنوی مسلمین و جهان اسلام است که میتوانند مستقل از جریانات دیگر به زندگی خودشان ادامه دهند. یعنی در عین حال که علامه اقبال لاهوری جواب آن شخص را میدهد، دارد از هیئت اتحاد اسلام دفاع میکند. چون بخشی از زندگی اقبال، شیفته سیدجمال الدین اسدآبادی است.
ناسیونالیسم؛ سلاحی علیه وحدت و اتحاد مسلمین
سیدجمال در حقیقت در این دوران فعالیتش را گسترش میدهد. میگوید ماهیت غرب ضد اسلام است و با روح صلیبی، آن جنایات را در فلسطین و مسجدالاقصی مرتکب شدند. درست هم میگوید و امروز هم همین است. سیدجمال به مخالفت غربیها با تمامی معارف عالیه قرآن کریم و دین [اشاره میکند]؛ لذا آنها به گسترش اندیشه قومگرایی، قومپرستی و ملیتپرستی یا همان ایدئولوژی ناسیونالیستی دامن زدند که بعدها -بعد از جنگ جهانی اول- به شکل پانایرانیسم، پانعربیسم، پانترکیسم و پانهندوئیسم ظهور پیدا کرد.
شهید مطهری نیز در کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام به این مسئله می پردازد که این از آموزههای استعمار و خطرناکترین جریان علیه اسلام است. سیدجمال معتقد است که غرب با وسوسه و حرکت استعماری، ناسیونالیسم را سلاحی علیه وحدت و اتحاد مسلمین قرار داد.
دمیدن روح مبارزه در کالبد جامعه اسلامی
از حرکتها و کارهای مهم سیدجمال دمیدن روح جهاد و مبارزه در کالبد جان و جامعه اسلامی بود. او عمدتا بر غیرت اسلامی تکیه میکرد که مسلمانها برای رسیدن به آن شوکت و عظمتِ فرهنگ و تمدنشان باید روح جهاد را علیه دشمن تقویت کنند. به مبارزه با روحیه خودباختگی و خودکمبینی در برابر غرب تأکید میکرد؛ همان چیزی که اقبال لاهوری، جلال آلاحمد و دکتر رضا داوری از آن به غربزدگی یاد میکنند.
بزرگان ما در جهان اسلام یکی از بزرگترین مشکلات جهان اسلام را، روحیه غربزدگی، غربپرستی، غربگرایی و شیفتگی در برابر غرب میدانند. البته مزدور غرب بودن جای خود دارد. او مطرح میکند که غرب، مسلمانها را تحقیر و تلقین به عقبماندگی میکرد. سیدجمال این اندیشه انحرافی که عقبماندگی مسلمانان ریشه در اعتقادات دینی دارد، مبارزه کرد؛ لذا او مبارزه را در یک بعد و در یک مکان محدود نکرد.
انتشار روزنامه، مجله و مقاله
در اواخر 1300 و اوایل 1301ق، با همکاری شیخ محمدعبده روزنامه عروةالوثقی را در فرانسه منتشر کرد که انتشار این روزنامه در ایران و برخی کشورهای اسلامی ممنوع بود. در عروةالوثقی، علیه استعمار و استبداد مینوشت و به بازگشت به مبانی قرآن کریم تأکید داشت. عروةالوثقی اگرچه 18 شماره بیشتر منتشر نشد، ولی تأثیر گستردهای داشت.
موقعی که در هند بود، علیه انگلیسها مبارزه کرد و در برابر حرکت انحرافی سیداحمدخان هندی ایستاد و مجله تربیت را منتشر نمود؛ که انتشار آن از سوی انگلیسها ممنوع اعلام میشود. در رساله نیچریه، تفکر مادی، طبیعتگرایی و ماتریالیستی را رد میکند.
او در این رساله، اسمی از احمدخان نمیبرد، ولی مطرح میکند که این روند، انحراف و انحطاط فرهنگی اسلامی به وجود میآورد. انحرافی که سیداحمدخان -که اوائل یک عالم برجسته و مبارز بود- داشت اگر توضیح داده شود، معلوم میشود در جامعه ما نیز اتفاق افتاده است؛ نوع نگاه به غرب و اینکه ما باید اسلام را بر اساس علوم مطرح کنیم و اصل را علوم تجربی بگیریم، چون او بعد از دعوت انگلیسیها به آنجا سفر میکند و تحت تأثیر فرهنگ آنها قرار میگیرد. بعد از آن سفر و بازگشت به هند به او امکانات میدهند تا دانشگاهش را تأسیس کند. او قرآن را با دیدگاه ماتریالیستی تفسیر میکرد.
مقالات در مورد سیداحمدخان چند گونه است؛ بعضیها از او تجلیل، برخی نیمه تجلیل و بعضی دیگر روش او را رد میکنند. نامهای است خطاب به سیداحمدخان، که با توجه به قلم و ادبیات احتمال دارد از آقای دکتر علی شریعتی باشد. اقبال مخالف سیداحمدخان بود، اما به نظر نمیرسد متن، برای اقبال باشد. به هر حال نویسنده در آن نامه، هم حرکت فکری و هم سیاسی سیداحمدخان را محکوم کرده است.
درباره سیداحمدخان چند مقاله فارسی مدخل دائرهالمعارفی داریم؛ ولی نویسنده بعضیها مقالهها، بینش و نگرش صحیحی ندارند؛ یا یکسویه و ناقص نوشتهاند یا حداقل مسئله و دوران را نفهمیدهاند؛ که در اوج مبارزه ضد استعماریِ مردم هندوستان، سیداحمدخان مسئله علم را مطرح کرد و مدرسه علیگره هند تأسیس و آن را تبدیل به دانشگاه نمود. او بعد از سفر به انگلستان و بازگشت به هند، از انگلیس تجلیل میکند و میگوید سعادت مسلمانها در همکاری با انگلیس است.
سیدجمال از کسانی است که در برابر سیداحمدخان ایستاد و نهایتا در جهان اسلام شاهد شکست سیداحمدخان هستیم. سیداحمدخان در بین انقلابیون هندوستان هم شکست خورد.
اصلاح با تکیه بر قرآن و سیره اهلبیت(ع)
سید در مقالات و نوشتهها و نامههایی که نوشت، عمدتا تکیهاش به قرآن و سیره اهلبیت علیهمالسلام بود. در مبانی قرآنی به اخلاق، معنویت و تربیت شخصیت اسلامی توجه زیادی داشت. با ارنست رنان درباره قضا و قدر و علم در اسلام مناظره کرد؛ چون ارنست رنان گفته بود که اسلام مخالف علم و فلسفه است و عربها در اندیشهشان اصلا چیزی با عنوان علم و فلسفه ندارند.
این، درست در زمان اقامت سیدجمال در فرانسه است که سید مقاله رنان را میخواند و جواب او را میدهد و در نهایت منجر به مناظره میشود. اگر چه رنان به ظاهر از سیدجمال به عنوان یک عالم برجسته تعریف میکند، ولی دست از تفکرش برنمیدارد.
جمعیت امالقری
یک مسئله در هالهای از ابهام است و آن، جمعیت امالقری است. برخی معتقدند مرحوم عبد الرحمان کواکبی در سفر به حج جمعیتی را تأسیس کرد با عنوان «امالقری»؛ چون او مکه را مرکز جهان اسلام قرار داد اگر چه علامه محمد اقبال لاهوری ایران را ام القرای جهان اسلام می داند.
کتاب امالقری اثر عبدالرحمان کواکبی
کتابی داریم به نام امالقری که از عبدالرحمان کواکبی است. عبدالرحمان کواکبی را باید از مصلحین و شخصیتهای بزرگ جهان اسلام دانست. او نسل بعد از سیدجمال و تحت تأثیر شخصیت اوست. اجدادش از سادات اردبیل هستند که به سوریه یا شامات سفر کردند. مجله و نشریه داشت و مدام با استبداد و استعمار مبارزه میکرد.
دوران سرگردانی و دوران مخفی و... را گذرانده است. دو کتاب مهم از او به جای مانده است. کتاب طبایعالاستبداد (طبیعت استبداد) یکی از مهمترین کتابهاست. هم آقای مطهری بر این کتاب تقریظ نوشته و از کتاب تجلیل کرده است و هم آیتالله سید محمود طالقانی در این کتاب میگوید مشکل ما در کشورهای اسلامی، روحیه استبدادی است که در اثر سلطه سلاطین بر جامعه تحمیل شده است. روحیه استبدادی، باعث شده است جامعه از معارف الهی فاصله بگیرد و هر چیزی را به زور در جامعه حاکم کند؛ میخواهد اخلاق و سیاست را بهزور در جامعه حاکم و مردم را به زور عالم کند. این طبیعت استبداد است.
اگرچه افرادی که این کار را میکنند آدمهای سالم و صالحی هستند، ولی روششان خلاف اسلام است؛ که نه تنها نتیجه مثبت نمیدهد که نتیجه منفی میدهد.
در زمان عبدالرحمان، با مدیریت ایشان کنفرانسی در مکه تشکیل شد. در این جلسه یک مسلمان از قفقاز، یک مسلمان از ترک، یک مسلمان از فارس، یک مسلمان از عرب، یک مسلمان از افغان و یک مسلمان از هند شرکت کردند.
هر کدام از آنها از بدبختیها و اوضاع سیاسی خودشان گفتند. این جلسه جمعبندی خیلی جالبی دارد و ریشه مشکلات جامعه را بیان میکند؛ در واقع همان مشکلاتی که سیدجمال مطرح میکرد: «استعمار و استبداد، عقبماندگی علمی، عدم فهم و درک اسلام». کواکبی میگوید در موقع حج ما آن کنفرانس را به پایان رساندیم.
بعضیها گفتهاند این یک تخیلی است که کواکبی به کار برده و چنین کنفرانسی برگزار نشده است. ما سند نداریم. سند ما همان کتاب امالقری است. برخی نیز میگویند چنین کنفرانسی برگزار شده است. اگر چنین کنفرانسی برگزار شده باشد احتمال سومی هم هست –البته سند نداریم- که سیدجمال یک جمعیت ام القرایی تأسیس کرده و این کنفرانس توسط آن جمعیت برگزار شده است.
به هر حال کتاب امالقرای مرحوم کواکبی یکی از کتابهای مهمی است که همان صدر مشروطه، یعنی 110 سال قبل در ایران یک ترجمه شد. بعدها یک ترجمه ناقص شد که خیلی مناسب نیست. بعد از انقلاب یک ترجمه خوب شد، همچنین ترجمة قبل هم با پاورقی منتشر شد. در ادامه اگر لازم شد به جهان اسلام بپردازیم، درباره چند تن از رجال برجسته جهان اسلام که نقش مصلح یا بیدارگری داشتند به مرحوم کواکبی هم خواهیم پرداخت.
در یک نگاه کلی، حرکت سیدجمال را در این منطقه (هند، افغانستان و...) میتوان اینگونه خلاصه کرد: «بیداری منطقه»، «اصلاح روشهای دینی بر اساس قرآن»، «مجادله و مبارزه علیه استعمار و استثمار»، «تشکیل هیئت اتحاد اسلام» و «مطرح کردن حاکمیت قانون» که آنها برداشتشان خلافت اسلامی بود.
معرفی چند کتاب پیرامون سیدجمالالدین اسدآبادی
حجتالاسلام سید هادی خسروشاهی بیشترین آثار را در مورد سیدجمال دارد. در زمانی که در مصر بود، 15 جلد کتاب خوب درباره سیدجمال نوشت.
کتاب سیدجمالالدین حسینی رهبر نهضت اسلامی از صدر واثقی کتاب خوبی است. کتاب بیدارگر شرق [سیدجمالالدین اسدآبادی و بیداری مشرقزمین] از مرحوم سید محمدمحیط طباطبایی کتاب بسیار خوبی است.
استاد سید هادی خسروشاهی مجموعه مقالات مرحوم محیط طباطبایی را با مقدمه و حواشی منتشر کرده است. فخر شرق از آقای محمدجواد صاحبی کتاب خیلی خوبی است.
چند اثر علیه سیدجمال و ترور شخصیتی او
دوره پهلوی، کتابهایی هم علیه سیدجمال نوشته شد. از جمله یک فردی به نامِ ابراهیم صفایی از درباریها بود که کتابی نوشت. اسماعیل رائین در کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران مطالبی علیه سیدجمال نوشت. تقیزاده فراماسون است و آثاری در اینباره دارد. او سعی میکند سیدجمال را افغانی معرفی کند.
تقیزاده مقالهای نوشت. وی در آن مقاله میگوید وقتی سیدجمال به ایران آمد، شاه دستور داد او را اخراج کنند. وقتی میخواستند سیدجمال را در میان برف از حرم حضرت عبدالعظیم بکَشند و بیرون ببرند، شلوارش پایین افتاد و دیدند که ختنه نکرده است! البته مرحوم شریعتی میگفت این تخصص آقای تقیزاده است! به هر حال تا این حد چنین اتهاماتی به سیدجمال میزدند.
یکی از اتهاماتی که به سید میزنند این است که او عامل انگلیس بود؛ مثل اسماعیل رائین و محمود کتیرایی که اینها عمدتا درباری و تاریخنگار دوره پهلوی هستند. کمونیستها، سیدجمال را یک فرد مرتجع میدانند و تأسیس هیئت اتحاد اسلام را، یک حرکت ارتجاعی و انگلیسی میدانند؛ چون در برابر کمونیست و سوسیالیست بود. خود انگلیسها نیز برای تخریب شخصیت سیدجمال سعی میکنند او را وابسته به خودشان قلمداد کنند.
برخی از مورخین یا به خطا یا به عمد او را همکار میرزاملکمخان ارمنی میدانند. حتی معتقدند وقتی که سیدجمال در انگلستان بود و میرزاملکمخان نیز روزنامه قانون مینوشت، بعضی از مقالات برای سیدجمال است؛ در حالی که ما اصلا چنین سندی نداریم؛ چون ادبیات آن به ادبیات سیدجمال نمیخورد. برخی میگویند که او نه مسلمان بود و نه ایرانی؛ اصلا یک چهره انگلیسی و جاسوس بود که او را در اینجا به عنوان یک مسلمان، سید و شیخ مطرح کردند.
تحلیل شخصیتهای اسلامی درباره سیدجمال
در بین مسلمانها و شخصیتهای اسلامی دو تحلیل هست. یک تحلیل، سیدجمال را صددرصد از مفاخر بزرگ شرق میداند که خدمات زیادی انجام داده است. برخی نیز در اینکه او آدم سالم و خدمتگزار و صالح بوده است شکی ندارند، اما قائلند که مرتکب اشتباهاتی شده است؛ مثلا اقبال لاهوری میگوید ای کاش او به جای رفتن به طرف سلاطین، در متن مردم کار میکرد؛ که البته خود سیدجمال نیز به این رسید و از او نقل است که «آن بذری که من در شورهزار سلاطین پاشیدم ای کاش در متن جامعه میپاشیدم».
برخی معتقدند اگر سید با آن تفکر و آن اندیشه در نجف میماند، به عنوان یک مرجع شیعی میتوانست تحولی در جهان به وجود بیاورد. امام(ره) [درباره سیدجمال] مستقل نظر نمیدادند. یکی از خبرنگاران درباره سیدجمال از امام(ره) سؤال میکند، امام در جواب میگوید که او میخواست برای اسلام کار کند، ولی چون پایگاه مردمی زیادی نداشت کارش مؤثر واقع نشد. این هم بخشی از نقد میتواند قرار بگیرد.
تأثیرگذاریِ کم سیدجمال در ایران
سید جمالالدین اسدآبادی از علمای اثرگذار یک قرنونیم گذشته ایران است. هم یک نهضتی را پایهریزی کرد و هم یک فکری را در عرصه اجتماعی پیاده و جریانسازی نمود. سیدجمال در ایران ناشناخته است و به دو دلیل در ایران خیلی تأثیرگذار نبود: یکی اینکه ناصرالدینشاه و دولهها و سلطنهها به او امکان فعالیت ندادند؛ دوم، در آن دوران، ما علمای بزرگی در ایران داشتیم.
یعنی ما در اینجا ملاعلی کنی، میرزاحسن آشتیانی، شیخ فضل الله نوری، در اصفهان ملا محمدکاشی، میرزاجهانگیرخان قشقایی، در شیراز آیتالله فال اسیری و دیگر چهرههای برجستهای داریم. عمدتا مردم ما، چه علما چه عامه چشمشان به نجف یا سامرا بود. مسئله مرجعیت و تقلید، مسئله برتر و تأثیرگذار بود. سیدجمال در مدت کوتاهی سه بار به ایران آمده است و در هر سه بار شاه و اطرافیان نتوانستند او را تحمل کنند و بیرونش کردند. با اینکه شاه دوبار سیدجمال را به ایران دعوت میکند، اما اینگونه رفتار میکند.
سیدجمال مصر و استانبول را متحول کرد
اما سیدجمال مصر را متحول میکند. جمعیت زیادی در الازهر پای درس او مینشستند. حتی سید زمانی که در قهوهخانه مینشست، قهوهخانه پر از جمعیت میشد. شما باید حرکت نسل بعدی سیدجمال در جهان اسلام را در استانبول و مصر بررسی کنید. ما در آنجا اقبال لاهوری داریم. شما اشعار و دیدگاه اقبال را در مورد سیدجمال، حتی معراجنامه سیدجمال، [و آثار] شکیب ارسلان را که یکی از بزرگترین متفکر جهان اسلام است، بررسی کنید. اما به هر حال آغازگر این حرکت، سیدجمال است و دیگران ادامهدهنده راه هستند.
اطلاعات ما درباره سیدجمال بسیار محدود است
نهضت سیدجمال در استانبول و قاهره [تأثیرگذار بود] و در افغانستان به دلیل طایفهگرایی بهطور محدود [جریان] به وجود آورد. اما اطلاعات ما در مورد حرکت سیدجمال در استانبول و مصر محدود به چهار مقاله و چهار تحلیل است. [اطلاعاتمان از] اوضاع دورانی که سید در استانبول و مصر تأثیرگذار بوده، در حزب الوطنی بوده، نشریات داشت و مصاحبههایی که میکرد، [محدود است]. او در خطابه کمنظیر بود. اصلا وقتی که شروع به صحبت میکرد، حاضرین مجذوب بیان و ادبیات سید میشدند و فرد احساس میکرد که با یک فیلسوف و یک اندیشمند مواجه است.
شما باید اوضاع مصرِ قبل از سیدجمال، دوران سیدجمال و بعد از سیدجمال را بررسی کنید که آیا اگر سیدجمال نبود آیا ما محمدعبده داشتیم؟ آیا شکیب ارسلان داشتیم؟ آیا کواکبی و دیگران داشتیم یا نه؟ ما باید تاریخ مصر و تاریخ امپراتوری عثمانی در استانبول را بدانیم. آنچه ما میدانیم همین چند نامه و اعلامیه و مقالات و نوشتههای متعارفی است که در پهنه جهان اسلام پخش است.
اما هنوز دولت ترکیه نامههای ترکی و عربی سیدجمال را منتشر نمیکند. همچنین مصر هنوز اجازه نمیدهد اسنادش منتشر شود. ما نمیدانیم زمانی که سیدجمال در فرانسه بود با چه کسانی مناظره کرد؛ ما فقط از مناظره او با ارنست رنان اطلاع داریم. نمیدانیم تأثیرگذاری او در مدتی که در پاریس بود چه بوده است با چه کسانی ارتباط داشته است. او به قفقاز، نزدیک گرجستان رفته و در آنجا سه ماه زندگی کرده و مدافعان زیادی داشته است.
اما با همین اطلاعاتی که از سیدجمال داریم، اگر اوضاع جهان اسلامِ قبل از سیدجمال، دوران سیدجمال و بعد از سیدجمال را بررسی کنیم، آن وقت [متوجه میشویم که سیدجمال] «هم یک جریان فکری [به وجود آورد]»؛ چون او یک متفکر، عارف، معلم اخلاق، معلم قرآن و یک نظریهپرداز اسلامی بود، پس حرکت فکری دارد؛ و «هم یک مصلح جهان اسلام» و علیه استبداد و استعمار مبارزه کرد؛ یعنی اگر سیدجمال فقط یک آدم سیاسی بود، بعد از فوتش میگفتیم حالا او یک حرکتی به وجود آورد و از بین رفت؛ ولی وقتی حرکت او افرادی مثل شیخ محمد عبده را تحت تأثیر قرار میدهد [این حرکت] باید بررسی شود.
سه نقد به سیدجمال
ما درباره سیدجمال میتوانیم سه نقد داشته باشیم:
یک، ورود سید به لژ کوکب شرق است. اگرچه با توجه به ماهیت استعماری فراماسونری افرادی که وارد لژ میشوند یا بیرون نمیآیند یا نباید در سیاست دخالت کنند یا تعصب دینی داشته باشند. اما رفتن سیدجمال به لژ چه به دلیل شناخت آنها یا تأثیرگذاری در آنها یا احیانا افشاگری بعد از شناخت آنها، خطا بوده است؛ چون سید در مظان اتهام قرار میگرفت. مسلمان که هیچ، علما اصلا نباید وارد جایی بشوند که در مظان اتهام است. این یک ایراد است.
دوم، ایرادی است که حضرت امام اشاره میکند یا اقبال لاهوری میگوید؛ او اگر در متن مردم بود، مسلما تلاشش بیشتر بود یا اگر در حوزه میماند به عنوان یک مرجعیت میتوانست کاری دیگر بکند. او با فعالیتهای پراکنده، زمان را از دست میداد و به آدم کردن رجال سیاسی و حکومتگران متمرکز میشد، ولی اگر او در نجف میماند امنیت کامل داشت. البته در ایران بهخاطر ناصرالدینشاه بعید بود امنیت داشته باشد؛ همانطور که در جاهای دیگر نداشت.
نقد سوم، برخی افرادی که خودشان را به سید نزدیک کردند، آدمهای نادرستی بودند و این باعث شد در مظان اتهام قرار بگیرد؛ در استانبول افرادی مثل میرزا آقاخان کرمانی که از بابیهای ازلی و ضد اسلام و دین بود. او حرفهای متضاد زیادی دارد، ولی آدم سرگردانی است. همچنین شیخ احمد روحی، باجناق میرزا آقاخان و داماد یحیی صبح ازل. این دو نفر، آدمهای ناشایست و نادرستی بودند. شخصیتهای دیگری مثل صنعتیزاده و... به دیدن سید میرفتند.
[معلوم نیست] آیا آنها برای جاسوسی به دیدن سید میرفتند یا از وجود سید سوءاستفاده میکردند. در مصر و استانبول این مسائل را در مورد سید میبینیم که جای نقد دارد؛ یک مسلمان و بهویژه یک عالم اسلامی باید از ارتباط با افراد نادرست دوری و از مظان اتهام اجتناب کند؛ اما این ویژگی در سید نبود. البته کسانی که سعی میکنند سید را متهم کنند با غرض و مرض این کار را انجام میدهند؛ اما منتقدین مسلمان با حفظ احترام و تجلیل از سید این مطالب را مطرح میکنند.
محمد علی فروغی در خاطرات خود مدعی است سید جمال الدین اسد آبادی با پدرش محمد حسن فروغی در ارتباط است اما در هیچ یک از اسناد و منابع چنین چیزی نیامده خصوصا که خاندان فروغی در جامعه اسلامی جایگاه و پایگاهی نداشتند./۸۷۶/ت۳۰۳/س
گفتو گو: محمدمهدی زارع